سلام
دومین روز ماه مبارک هستش و طاعات و عبادات خوشگلی ان شاء الله نصیب همگی مون بشه.
*
ایشون دیشب حدودای یازده شب اومدن و شدن دوست جدید گلدونامون.
حضرت همسر با کمال و تمام احتیاط آوردش تو حیاط کوچولومون و منم با کمال و تمام بی احتیاطی از پایین شاخه گل بزرگه رو که لای شاخه درخت انبه مون گیر کرده ضربه اساسی بهش زده و در واقع خمانده اساسی شده گذاشتمش رو پله های طبقه بالا.
همسرجان صداش در اومد که ای وای پدر گل رو درآوردی و کلی غرغر کردش دقیقا منم زیرلب غرغر کردم و یه کوچولو لجم گرفت آخه عمدی نبودش .
تازشم من گل واقعی زندگیشم اون باید سر من حساس باشه تا جبر روزگار و آدمای اطراف مون به روحیه لطیفم آسیب نرسونن
مرمرقربان هههههههه
بعدش دلم بحال گل جدید خوشگلمون سوخت اول بسم الله بدو ورودش ضربه اساسی دیده.
تو عکس هم بزور تکیه گاه درست کردنا و ترفندهاي حضرت همسر روپاست.
و اما درکل بساعت نکشیده فراموش کردیم با هم غرغر و دعوای بین خودمونی کردیم و ازهم دلگیر بودیم.
*
خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت که خودت غمها و عصبانیت ها و کدورتها رو ازبین میبری.
*
تو تفسیر یه دعایی شنیدم مثلا برامون خبر ميارن فلانی پشت سرت فلان حرفها را زده اون لحظه طبیعتا بسیار ناراحت میشیم و کلی یا تو ذهنم و یا بلند بلند و با عصبانیت خط و نشون می کشیم که ببینمش فلان برخورد می کنم و یا بهمان می کنم و یا ...
اما به چند ساعت نکشیده آروم میشیم و حتی شده تو ساعات بعدتر فراموش مون ميشه که می خواستیم چه بلایی سر طرف مقابلمون بیاریم
این فراموش کردنا رو خود خداجون مهربون برامون مقدر میکنه تا در مقابل کار به عمد یا غیر عمد بد دیگران ما مرتکب کار بد نشیم.
آیا بنظرتون همچین خدای مهربونی بسیار قابل ستایش نیست؟!
*
بعضی مواقع با خودم ميگم کاش تموم قهر و آشتی های ما آدما همینطوری بودش ولی خب ديگه همیشه اینطوریا نميشه.
*
*
*
درپناه خداجون مهربون بسیار دوست داشتنی سپردمتون